خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی | ||
حکیمی میان کوچه میرفت . شخصی با عجله خود را به او رساند و گفت : جناب حکیم باشی عرض مختصری دارم . حکیم گفت بگو ، آن مرد گفت : اگر اشتباه نکرده باشم شما حکیم باشی این شهر هستید ؟ حکیم گفت : درست حدس زده ای . گفت : تقاضای من این است که با شما شریک شوم ، با حکیم باشی قبلی هم تا زنده بود شریک بودم . حکیم گفت : مگر تو طبیب هستی ؟ گفت : خیر من گورکنم . حکیم باشی با تعجب گفت کار ما چه ارتباطی با هم دارد که تو را شریک خود قرار دهم ؟ گفت : از شما کشتن مردم و از منهم دفن کردن . حکیم باشی خندید و گفت : قسم میخورم که در تمام عمرم چنین پیشنهاد جالبی به من نشده است . [ چهارشنبه 90/4/8 ] [ 1:5 عصر ] [ زهره باقریان ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |