خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی | ||
قدر زر زرگر شناسد عارفی در زمان های بسیار دور در مصر باستان زندگی می کرد . روزی مرد جوانی به سراغ او رفت و گفت : استاد من نمی فهمم که چرا مردم دوست دارند که شما اینگونه ساده لباس بپوشید . شاید پوشیدن لباس های مجلل و فاخر برای شما برازنده تر باشد . آیا این گونه لبای پوشیدن دلیل خاصی دارد ؟ عارف در این لحظه انگشتر خود را از دستش در آورد و به مرد جوان داد و سپس گفت : پسرم از تو درخواستی دارم . به بازار کنار خیابان برو و به فروشندگان بگو که این انگشتر را به یک سکه می فروشم . مرد جوان به انگشتر تیره و تار عارف نگاه کرد و به راه افتاد . او انگشتر را به پارچه فروش ، سبزی فروش ، قصاب ، ماهی فروش و بقیه اهالی بازار نشان داد . اما هیچ یک از آنها انگشتر را نخریدند . مرد جوان نزد استاد بازگشت و جریان را شرح داد . عارف گفت : اکنون نزد زرگر برو و انگشتر را نشان بده و از قیمت آن هیچ نگو . مرد جوان نزد زرگر رفت . زرگر به محض دیدن انگشتر پیشنهاد هزار سکه طلا را داد . مرد مجدد ا نزد عارف بازگشت و پیشنهاد زرگر را برای او بازگو کرد . عارف گفت : این جواب سوالت بود . ارزش مردم به لباس آنها نیست . تجار بازار این گونه بر روی هر چیز ارزش می گذارند . اما این موضوع در مورد زرگرها صدق نمی کند . طلا و الماس درون وجود هر کس فقط با نگریستن به روح او قابل رویت خواهد بود . برای دیدن روح هر کس هم نیازی به چشم نیست چون روح را قلب ادراک می کند . [ پنج شنبه 90/7/14 ] [ 11:20 صبح ] [ زهره باقریان ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |