خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی | ||
دو مرد ثروتمند با هم دشمنی دیرینه ای داشتند . اگر مجبور بودند با هم به جایی بروند هر یک سعی می کردند تا سر خود را از دیگری بالاتر بگیرند و بیشتر به چشم بیایند . روزی یکی از این دو مرد جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیب او در خفا به شدت به خوشحالی پرداخت . پس از گذشت چندین سال ، روزی مرد ثروتمند از کنار قبرستان رد می شد که چشمش به قبر دشمن خود افتاد . سیل خاک را از روی تابوت چوبی برده بود و در تابوت هم شکسته بود . او جنازه دوست خود را در حالی که قبلا متلاشی شده بود دید . قطره اشکی از چشمانش جاری شد و گفت : هیچگاه از مرگ هیچ کس خوشنود مشو چون فرشته مرگ دیر یا زود به سراغ تو هم خواهد آمد . [ سه شنبه 90/7/12 ] [ 1:51 عصر ] [ زهره باقریان ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |